مسافرت تابستانی

مسافرت تابستانی


حدود 13 روزی با مامان فاطمه و بچه ها و خاله سهیلا و مبینا سمت غرب کشور رفتیم سپهرم  حسابی از هوای خوب و میوه های تابستانی لذت برد 

از بندرعباس که حرکت کردیم اولین مسیری که آب بود وایستادیم . آفتاب کم کم داشت غروب می کرد و هوا خوب بود سپهر از ماشین که پیاده شد و رودخانه و دید خیلی ذوق کرد

از مسیر  همدان ، سنندج ، کرمانشاه رد شدیم و از جاهای دیدنی و آثار باستانی دیدن کردیم. از جمله آبشار پر آب سی سخت در کهکیلویه و بویر احمد ،  غار قوری قلعه ، بیستون ،روستای هجیج واقع در کرمانشاه و غار علی صدر که بزرگترین غار آبی جهان است که متاسفانه ساعت چارو نیم بلیط داشتیم و آقا سپهر اون زمان وقت خوابش بود و به محض ورود به غار شروع کرد گریه کردن و من وبابایی مجبور شدیم بچه ها رو تنها بزاریم و یه گوشه ای از غار نشستیم و سپهر و خواباندیم و بعد سوار قایق شدیم . تو این غار آبی بزرگ و پر عمق وجود خداوند مهربان رو می تونستی حس کنی و اینجا بود که دستت رو به آسمان می بردی و از اعماق وجودت خداوند را به خاطر زیبائیهاش سپاس می گفتی .

توی مسیر پسریم گاهی وقتا از تو ماشین نشستن خسته می شد و نق نق می زد و دست خاله ها مخصوصآ خاله هما و مبینا جونم درد نکنه اونو یه جورایی با بازی کردن ساکت می کردند و من زیاد خسته نمی شدم البته وجود پسری به این پر جنب و جوشی و هیجان خالی از لطف نیست . 

قبل از اینکه میخواستیم بریم خیلی نگران تغذیه سپهر بودم ولی خدا رو شکر پسملی من توی هوای خوب اشتهاش خوب شده بود و خوب می خورد ناگفته نمونه یه وقتایی وعده های که باید می دادم به موقع نبود ولی قندکم نق نمی زد ولی اگه بدون شام می خوابید همش فکرم مشغول بود که پسرم گرسنه خوابیده و و این عذابم می داد.

توی مسیرمون هر جایی که باغ با میوه ای تازه داشت می خریدیم و از هوای خوب تنفس می کردیم و پسری هر جا که میوه می دید دستشو دراز می کرد و میوه می خواست از صبح تا شب معمولا چند نوع میوه رو خورده بود نوش جانششششش.

سبزه را که می دید تند تند شروع می کرد به چهاردست و پا رفتن و خیلی ذوق می کرد و من و بابایی اجازه می دادیم که وقتی بیرونیم خستگی تو ماشین نشستن، با این کار رفع بشه . و این موضوع باعث می شد روزی چند دست لباس کثیف بشه و مامانی اونو بشوره . پسرم وقتی بزرگ شد جبران میکنه مگه نه مامان؟

خلاصه رو هم رفته سفر خوبی بود و از بابایی و مامان فاطمه و مبینا و خاله هما خاله هدیه و سهیلا تشکر می کنم که منو دست تنها نگذاشتند .


آخر ذوق با مبینا گلی




این هم عکس بابایی و مامانی و گل پسر با لباس کردی(غار قوری قلعه)



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد