خانه عناوین مطالب تماس با من

سپهر

سپهر

درباره من

هدیه ای از طرف مامان و بابا برای پسر طلای ما ادامه...

پیوندها

  • دایی مجید
  • زن دایی راحیل
  • دختر دایی سارا
  • دایی بهروز
  • بابایی
  • مامان سایت
  • امیر سام مامان وبابا
  • مامی سایت
  • گالری عکس متنوع
  • بهار وبلاک
  • نی نی وبلاگ
  • سلامت
  • کتابک
  • تزئین
  • کودکانه
  • بازی
  • غذای کودک
  • بافتنی
  • یک دوست
  • شکلک
  • ایده های زیبا
  • بخند و فقط بخند
  • جغد بندری
  • بهروز

دسته‌ها

  • آلبوم 5

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • مبارررررررررررررررررررررررررررررک
  • بچه ها را دریابیم
  • نقاش کوچولوی مامان
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • تیر 1393 1
  • مهر 1392 1
  • تیر 1392 3
  • خرداد 1392 1
  • اردیبهشت 1392 2
  • بهمن 1391 1
  • آذر 1391 1
  • آبان 1391 1
  • مهر 1391 3
  • شهریور 1391 1
  • مرداد 1391 2
  • خرداد 1391 1
  • فروردین 1391 2
  • اسفند 1390 4
  • بهمن 1390 3
  • دی 1390 3
  • آذر 1390 3
  • آبان 1390 2
  • مهر 1390 3
  • شهریور 1390 3
  • مرداد 1390 7
  • تیر 1390 3
  • خرداد 1390 5
  • اردیبهشت 1390 6
  • فروردین 1390 3
  • اسفند 1389 2

آمار : 31186 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • عکس دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 19:56
    سلاممم من اومدم با چند تا خرابکاریاز پپلی کششششمو در میارم و می خندم دوباره میگذارمش تو جاکفشی براخودم دست می زنم اینم یه خرابکاری خطرناک....
  • عکس دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 11:30
    سلامممم پسریم بدجوری به انیشتن کوچولو عادت کرده دست منو می کشه میبره جلوی کامیپوتر میگه بع بع و کلی با برنامه هاش سرگرم میشه ------------------------------------------ چند تا عکس از پپلم یکی دوتا سه تا دندون دارم
  • چهارده ماهگیت مبارک شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 09:46
    این روزها برایم پر شده از شمیم عطر وجودت ...و چقدر من مستم از این رایحه ی خوش وقتی در چشمهایت خیره می شم به جرائت می توانم بگویم هنوز منظره ای به این زیبایی خلق نشده. کاش می شد این معصومیت را قاب کرد. کاش می شد تمام لبخند هایت را، شیطنت هایت را، بهانه گیری هایت را از گزند فراموشی ها دور نگه داشت.... تو بشوی انسانی 1۴...
  • پسر من کیه؟؟؟؟؟ یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 15:11
    سلاممممم پنج شنبه وجمعه لار بودیم عروسی خاله سهیلا بود خیلی خوش گذشت جاتون خالی پسری هم خیلی با بچه ها بازی کرد . میخواستم زودتراز این بیام یه خبر بهتون بدم .(سپهرپسر من کیه دو تا دستاشو میزاره روسینش میگه مه مه) دلم با گفتن مه مه خنک میشه خیلی واسم شیرینه ... الان خوب راه میره و خیلی بلا شده و کارای بامزه ای میکنه...
  • سیزده ماهگی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 00:21
    شرح حال سیزده ماهگی پسری گاهی وقتا چنان در شتاب زمان گم می شم که نمی فهمم کی شب می شه و کی دوباره روز از نو روزی از نو ولی هر چی هست نمیدونم که لحظات عمرم پرثمرتر از پیش در حال گذره نمیدونم چی بنویسم ولی اینو می دونم که کوچکترین کاری که یاد می گیری و انجام می دی دنیاها برام ارزش داره و روح و جان من و بابایی و شاد می...
  • عکس چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 15:01
    سلامممم این هم چند تا عکس از پپلی مهربون مامانی میخام کمکت بدم وقتی بابایی نیست با مامانی دست به یکی میکنیم و آن آن میکنم(روزبارانی انزلی) لب دریا انزلی میخام برم بالا حالا ببین .... میشه بارفیکس رفت نه؟!...
  • دوستم ارمیا شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 23:41
    سلاممممم امروز ارمیا خونمون بود پسری خیلی خیلی از ارمیا خوشش اومد آخرین بار وقتی 5 ماهش بود اونو دیده بود که خیلی کوچولو بود ولی امروز قشنگ باهم بازی می کردند و یه کار بامزه اینکه پسری می رفت خودشو قایم می کرد و یکدفعه بیرون می اومد و به خیال خودش دالی بازی می کرد و ارمیا هم از خنده ریسه می رفت و این کارش هم منو و هم...
  • تولد تولد تولدت مبارک سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 14:26
    تولدت مبارک غنچه مامان یک سال از حضورت در این دنیا می گذرد و همچنان که زندگی را برای ما پرجوش و خروشتر از گذشته کرده ای به خود می بالیم که توانستیم تو را در دامان خود پرورش دهیم و تو را با دنیایی غیر از دنیایی که ۹ ماه سپری کردی عادت دهیم می نویسم به یاد آن زمان که اولین بار چهره ی ماهت را بر ما نمایان کردی و اشک شوق...
  • عکس های شهریور ماه پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 16:08
    این آدمک سوتی رو اسباب بازی فروش گذاشت تو دست سپهر و از اون به بعد تا چند روز پسری با اون می خوابید و خیلی دوستش داشت قربون لب خوشکلت بعد از خرید آدمک و اومدن از بازار (قربون ذوق کردنت) گل بازی رو قشنگ یاد گرفته این هم یه نوع خلاقیت ... پسری چون راه نمیره این مدلی از تونل رد می شه پسری و بی بی مهربون خورگو خونه بی بی...
  • لعنت بر این ویروس پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 14:40
    سلام به همه دوستان چند روزی گل پسرم تب شدید داشت و اصلا حال و حوصله ای هیچی رو نداشت و تشخیص دکترش هم یه نوع ویروس بود که باید دورش تموم می شود. بعد از چهار روز شکر خدا امروز حالش خوب شده و دوباره شیطنت وخنده هاش یه دنیا عشق و صفا رو تو خونه آورده. تو این چند روز وابستگی پسری نسبت به من بیش از گذشته شده و پروژه کم...
  • 12 ماهگی پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 12:49
    یه سبد گلای رنگارنگ تقدیم تو باد 11 ماه با توبودن بس است مرا که هر دم شاکرخداوند مهربون باشم که نام مادری را زیبنده وجودم نهاد و بوی گل زیبایی چون تو در باغ زندگیم قرار داد که همیشه باغ زندگیمان عطر آگین شود وما مست از عطر بودنت زندگیمان رنگ وبوی تازه ای به خود گرفته . ۱۱ ماه از بودنت گذشته و پروردگار را با وجود گلی...
  • دندون گل پسری دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 20:46
    امروز در حال بازی کردن با گل پسری بودم که دیدم یه چیز سفید روی لثه پسری هست اولش فکر کردم دوباره مثل جاروبرقی چیزی خورده و بعد که دقت کردم دیدن دندونش دراومده خیلی خوشحال شدم و یه جیغ بلند کشیم که گل پسری ترسید و هاج و واج نگام می کرد امروز اولین مروارید گل پسری در اومد و من باید براش آش دندون درست کنم خیلی خوشحالم...
  • عکس شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 15:45
    سپهر مهندسیش گل کرده این هم دوستم بردیا این هم یه مدل خوابیدن(عکس از دایی بهروز) دست ، دست نای نای... علاقه زیادی به گوشی تلفن داره (خونه مامان فاطمه) دارم مرغ می خورم این هم به این بزرگی هلو خیلی دوست دارم
  • پسری فضول مامان یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1390 20:01
    پسرم خیلی شیطون شده که دیگه وقتی برا وب و اینترنت نمی مونه فقط باید مواظب باشم که گل پسری با ذهن خلاق و کوچکش دست گل دیگه آب نده قربون خرابکاریات برم که اونم واسم خیلی بامزه و شیرینه ... خیلی چیزای جدید یاد گرفتی تی تی (اشاره به قناری دایی محسن ) از بالای تخت ، بدون کمک پائین می یای . هر جا پتو یا زیر اندازی می بینی...
  • عکس جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 11:00
    عشق دریا و آب بازی ببین چه خوشل شنا می کنم ببینم چه مزه ای؟ قدر این گلا رو باید دونست سارا گلی ، سپهر همچنان در حال شیطنت ، نگار نازی(دختر دایی های گل و بلبل ) رئوف طلا پسر عمم
  • 11 ماهگی سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 09:24
    سپهرم به بودنت افتخار می کنیم و از بودن در کنارت لذت می بریم. با کمک تکیه گاهی قدم ور می داری و برا چند لحضه ای می ایستی . حالت های مختلف و درک می کنی و از شنیدن کلمه نه یا نکن واکنش نشون می دی ولی بعضی وقتا خیلی بلا می شی و دور و برتو نگاه می کنی اگه منو ندیدی دست به چیزایی که نباید بزنی می زنی و من فدای خرابکاریات...
  • مسافرت تابستانی سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 00:13
    مسافرت تابستانی حدود 13 روزی با مامان فاطمه و بچه ها و خاله سهیلا و مبینا سمت غرب کشور رفتیم سپهرم حسابی از هوای خوب و میوه های تابستانی لذت برد از بندرعباس که حرکت کردیم اولین مسیری که آب بود وایستادیم . آفتاب کم کم داشت غروب می کرد و هوا خوب بود سپهر از ماشین که پیاده شد و رودخانه و دید خیلی ذوق کرد از مسیر همدان ،...
  • همسر مهربونم یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 00:27
    برای همسر مهربان و عزیزتر از جانم تولد تو تولد یک زیبایی ، تولد یک بهار ، تولد آرامش تولد یک فرشته ، تولد زلالی دریا ، تولد عشق تمام واژه ها برای توصیف خوبیهای تو حقیرند و هنوز جمله ای که بشود تورا با آن وصف کرد متولد نشده عزیزم به خاطر همه آرامشی که از تو دارم خدا را شکر میگویم به پاس تمام خوبیهایت بهترینها را برایت...
  • آب بازی تو دریا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 08:05
    دیروز عصر برا آب بازی و گل بازی ، پسری رو به ساحل سورو بردیم .رئوف نازی پسر عمش هم باهامون بود . پسری قبل از این چند بار دیگه هم به دریا رفته بود ولی این بار چون چهار دست و پا می رفت ذوقی دیگه داشت . تا اونو گذاشتیم تو آب کنار رئوف ،بعد از چند لحضه برانداز کردن دور و برش و یه کمی دست دستی کردن تو آب ، شروع کردن چهار...
  • قدم ورداشتن پسرکم جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 22:19
    امروز در حال شام خوردن بودم که متوجه شدم سپهر خودشو به مبل گرفته و قدم بر می داره خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم که خداوند قدرت راه رفتن رو هم به دلبندم داده بعد سریعا زنگ زدن بابایی هم خبر دادم. پسملم از خدا می خوام همینجور که تونستی بدون کمک کسی قدم برداری و استقلالتو نشون بدی همیشه تو راه زندگی برای کارای خوب...
  • ده ماهگیت مبارک پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 09:18
    ده ماهگیت مبارک جیگرکم عسلم هر چه زمان می گذره تو بزرگتر و من باتجربه تر از قبل می شم.هر ماه چیزای جدیدی یاد می گیری و ای دنیای رنگی را با ذهن کودکانه ات کشف می کنی(قربون چشای گرد وفضولت برم ) هنوز مرواریدات بیرون نیومده فقط لثه ات به سفیدی می زنه و من همچنان منتظر در آومدنشون هستم . خیلی بلا شدی مامانی ، وقتی تو خونه...
  • چها دست و پارفتن سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 18:09
    باورم نمی شه کودکی که در دامن خود پروراندم کم کم قد می کشه و بزرگ می شه و هر روز چیزای جدید رو تجربه می کنه و با دنیای بیرون ارتباط برقرار می کنه . پسری من خدار رو شکر غذاخوردنش از قبل خیلی بهتر شده و همین مساله خیلی منو آروم کرده و خیالمو راحت کرده که پسرم با شکم گرسنه نمی خوابه . یه خبر خوب ، گل پسرم چهار دست و پا...
  • مسافرت سپیدان چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 19:42
    یه مسافرت کوچولوی چهار روزه رفتیم . مامان فاطمه و بابا علی ،دایی هادی و زن دایی و سارا ،خاله سهیلا و مبینا ، خاله هدیه و هما با ما بودند. یه شب جهرم موندیم روز بعد سپیدان رفتیم خیلی هواش خوب بود جاتون خالی . راستی آبشار مارگون هم دیدیم چشممون با این همه آب روشن شد (سپاس خدای مهربون به خاطر این همه نعمتهای زیبا و وصف...
  • روزت مبارک مادر پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 17:56
    تو میخواهی بمن بال بدهی تا جهان را بشناسم من میخواهم خود را بشناسم تا به بالهایم اعتماد کنم... مادر ای مادرم چه پاکست آغوش پر زمهرت تو چون فرشته پاکی همچون خدا مقدس آغوش پر زنازت گهوارهء جهانست بس نرم و مهربانست آغوش تو مکانیست زیبا تر از دو گیتی مادر مرا به یاد است هر ناز و هر گپ تو آن رنج هر شب تو روزت مبارک...
  • عکس سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 15:55
    اسباب بازیهاشو می ریزه و می خنده ...
  • ۹ ماهگیت مبارک دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 17:22
    Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ۹ ماهگیت مبارک چشم گردک مامان دلبندم با اراده و توان ذاتی در حال پویایی و رشد است وجهان خود را با جستجوی کودکانه اش کشف می کند. پسری من خیلی کاراش بامزه شده و هرروز باهوش تر و شیطون تر می شه . چند تا کلمه یاد گرفته : بابابامامابابابا رو پشت سرهم میگه ، وقتی نی نی رو می...
  • بغض کردن قندکم سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 18:45
    امروز بابا امیر ساعت سه و نیم بعد از ظهر از دانشگاه اومد ولی گل پسر خواب بود . سپهر به محضی که از خواب بلند شد و باباشو دید بغض کرد و یه گریه ای هقهقی راه انداخت که نگو و نپرس دلش واسه باباش تنگ شده بود و این اولین باری بود که اینجوری بغض می کرد . و من بدجوری دلم واسش سوخت و من و بابایی با همدیگه کلی باهاش بازی کردیم...
  • پسر طلا دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 23:32
    امروز گل پسر و بردم پارک اما بدون بابا امیر چون بابا امیر دانشگاه بود . قندکم حسابی بازی کرد سه تا دوست هم واسه خودش پیدا کرد و هر سه تا از خودش بزرگتر . هر کی با گل پسری بازی می کنه زودی می خنده آخه طلام خیلی خوشرو و خوش خندست ... راستی تا یادم نرفته بگم که سپهرم بای بای یاد گرفته . از دیروز وقتی می گیم بای بای کن...
  • گل نازم بخ خ خ خ ن د سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 06:16
    Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 قندکم وقتی می خندی خنده هات از ته دله و ملاحضه نمیکنی که وای بقیه نارحتن نباید الان خندید و وقتی گریه میکنی اشکاتو قایم نمی کنی که بقیه نبینن ، راحت جیغ می زنی و به سادگی و بدون توضیح سکوت میکنی ومن دوستدار این بی آلایشیهاتم مامانی . گل نازم الان...
  • اولین سفر سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 06:13
    Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اولین سفر رو با پسر گلم تجربه کردم ، چها روزی رو با خاله سهیلا به شیراز رفتیم با اینکه مدتش کم بود ولی خیلی خوش گذشت راستی مامان فاطمه و مبینا دختر خالم و بی بی هم بودند . نمی دونم من چی کار می کردم که همه ازم تعریف می کردند سپهر خیلی پسر خوبیه ،...
  • 67
  • 1
  • صفحه 2
  • 3