خانه عناوین مطالب تماس با من

سپهر

سپهر

درباره من

هدیه ای از طرف مامان و بابا برای پسر طلای ما ادامه...

پیوندها

  • دایی مجید
  • زن دایی راحیل
  • دختر دایی سارا
  • دایی بهروز
  • بابایی
  • مامان سایت
  • امیر سام مامان وبابا
  • مامی سایت
  • گالری عکس متنوع
  • بهار وبلاک
  • نی نی وبلاگ
  • سلامت
  • کتابک
  • تزئین
  • کودکانه
  • بازی
  • غذای کودک
  • بافتنی
  • یک دوست
  • شکلک
  • ایده های زیبا
  • بخند و فقط بخند
  • جغد بندری
  • بهروز

دسته‌ها

  • آلبوم 5

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • مبارررررررررررررررررررررررررررررک
  • بچه ها را دریابیم
  • نقاش کوچولوی مامان
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • تیر 1393 1
  • مهر 1392 1
  • تیر 1392 3
  • خرداد 1392 1
  • اردیبهشت 1392 2
  • بهمن 1391 1
  • آذر 1391 1
  • آبان 1391 1
  • مهر 1391 3
  • شهریور 1391 1
  • مرداد 1391 2
  • خرداد 1391 1
  • فروردین 1391 2
  • اسفند 1390 4
  • بهمن 1390 3
  • دی 1390 3
  • آذر 1390 3
  • آبان 1390 2
  • مهر 1390 3
  • شهریور 1390 3
  • مرداد 1390 7
  • تیر 1390 3
  • خرداد 1390 5
  • اردیبهشت 1390 6
  • فروردین 1390 3
  • اسفند 1389 2

آمار : 31148 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 01:41
    سلااااااااااااااااااامم و با یه بغل عشق پذیرا باشید من دیگه بزرگ شدم الان سه سال و هشت ماهمه و خیلی چیزا رو تجربه کردم ،تازه اینو هم بگم شیطنتام هم زیاد شده و گاهی وقتا اشک مامان لیلا رو درمیارم و باعث عصبانیت باباییم میشم . ولی میدونم دوتاشون از ته دل منو دوست دارن کلاس موسیقی میرم و الان یه ترم از کلاسم میگذره فعلا...
  • مبارررررررررررررررررررررررررررررک سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 23:28
    تولدت مبارک روزتولدتوستاره ها دمیدند پرستوهای عاشق به خونشون رسیدند روزتولدتوبخت من از راه رسید نیمه جونی،جون گرفت تشنه به دریارسید تکرارحرفهای منی مثل سرودزندگی عشقت شده برای من بودونبودزندگی میلادت مبارک ------------------------------------------------------------------------- چقدر زمان زود میگذره و صفحات زندگیمونو...
  • بچه ها را دریابیم چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 23:19
    بچه ها را دریابیم دنیای زیبایشان را آن معصومیت ها خنده های از ته دلشان را در نگاه زلالشان خدا موج می زند بچه ها را دریابیم از همان بدو تولد ، آنها را با گل ها و پروانه ها آشنا کنیم درست حرف بزنیم ، فحش ندهیم درست رفتار کنیم ، دروغ نگوییم بچه ها ، شخصیتی ترکیبی از پدر و مادر عصبی نباشیم ، تا بچه هایمان عصبی نشوند به هم...
  • نقاش کوچولوی مامان چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 23:10
    ماشین سپهر و بچه هاش(بابای با مسئولیت) نقاش کوچولوی مامان عکس یه ماشین با لاستیکای ماشینش
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 22:49
  • جمله بندی پسرک پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1392 22:01
    رستوران رفتیم ،آقا آب مادنی داد دیگه غذا خوردیم ، امروز با لحن بامزه ای این جملاتو به من می گفت دردونم . خیلی شیطنتاش زیاد شده و بدتر از همه ،با بچه ها که بازی می کنه و اگه حرفشون وفق مرادش نباشه اونارو به کتک می گیره که این حرکتش بعضی وقتا نگرانم می کنه و شرمنده بچه ها و خانودشون میشم . سلامتی و محفوظ بودنش در برابر...
  • دلتنگم سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 19:26
    وقتی نیستی پ س ر م خبری از شیطنت ات و سرو صدای کودکانه ات نیست . دلتنگتم .... امروز پسریم با خاله سهیلا پارک رفتند و ساعتها من بدون پسریم...
  • عکس دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 17:15
    دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلندتر است دست پرمهر مادرتنها دستی است ، که اگر کوتاه از دنیا هم باشد، از تمام دستها بلندتر است. مادر نوشته می شود ولی فرشته خوانده می شود . دستان پرمهرت را میبوسم مادر . روزت مبارک...
  • پسری مهربون یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 10:42
    سلامم را با یه دنیا عشق بپذیرید که بی صبرانه منتظر بودم وب داشته باشم و بهتون سر بزنم . دنیای پسریم پاشو فراتر گذاشته و تو نگاهش دنیا بزرگتر از قبل شده اینو می تونی تو حرفاش و کاراش بفهمی . خیلی شیرین زبون شده . تقریبا جملاتش رو می تونی بفهمی چی می گه . درسته جملاتشو خوب ادا نمی کنه ولی خیلی بامزست از ایشالا گفتنش...
  • پسری دوست داشتنی خودمممممممممممممم پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 20:20
    سلامممم امروز هوای بندر بارونیه و خیلی عالی با خاله سهیلا به قول سپهر (خاله بزورگ ) رفتیم لب دریا و نم نمک بارون هم خیسمون کرد و پسری هم کلی بخاطر بارون ذوق کرد و خیلی خوش گذشت جای همتون خالی بود . امروز بابا امیر خیلی خوشحال بود صبح که رفته بودم کلاس آق بابا به پسری گفته بود که برو لباستو ببوش تا بریم ولی غافل از...
  • مهدکودک جیگرم چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 14:28
    سلاممممم وای چقدر دلم واسه وبم تنگ شده بود اومدم با کلی خبر حدود یک هفته است که پپلم مهدکودک میره روز اول که خونه نبود سکوت خونه کلافم کرده بود و همش فکر می کردم که خوابه و وقتی می رفتم تو اتاقش و می دیدم نیست دلم واسش یه ذره می شد واسه خنده هاش و شیطنتاش . ۲روز اول تا ساعت ۱۰موند و نق نق کرد و اوردیمش خونه و بعد از...
  • /عشق من بگو.... پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1391 19:14
    عشقولانه من چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته ی تو رو خودم نوازش می کنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هر چی می خوای میرسی خودم بغل میگیرمت ، پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو گریه می کنم جای تو غصه می خورم هر چی...
  • عکسای تولد شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 13:57
    سلامم این هم چند تا عکس از شب تولد که موفق شدم از این بچه های شیطون بگیرم واقعا نتونستم یه عکس دسته جمعی از بچه ها بگیرم چون هر کدومشون دنبال کار خودشون بودن و یه جا نمی ایستادن که از خدا سلامتی همشونو خواستارم و می خوام همیشه پر شور و هیجان واسه بابا و ماماناشون باقی بمونن می گی وایستا عکس بگیری اینجوری ژست میگیره از...
  • دردونه تولدت مبارک دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 14:43
    امروز خدا یه گل به زمین هدیه دادوزمین اون گل وبه دست سرنوشت دادوسرنوشت اون گل روتوقلب ما کاشت تا باغچه عشقمون خالی از گل نباشه و همیشه سبز بمونه گل باغ زندگیمون تولدت مبارک تولد تولد تولدت مباررررررررررررررررررک بیا شمع ها رو فوت کن تا صد سال زنده باشی پسرم ای ظرافت تپش قلب چکاوک، تو را بر رفیع ترین قله ی احساسمان...
  • ۳ روز دیگه تا ت و ل د پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 23:45
    مامان سپهر یه توپ دارم کلکلی سرخو سفیدو ابی (با فتحه) می زنم زمین اوا نمیدونم کجا کجا بابام بهم عیدی داد یه توپ کلکلیییییی این شعرو این جوری می خونی عجیجم قربون زبون شیرینت برم خیلی بانمک حرف میزنی و کلمات و ادا می کنی چند روز پیش داشتم لباست و اتو می کردم که بهم گفتی کی خریده با حالت سوالی گفتم چی اشاره کردی به لباست...
  • انتظار تا............35 روز دیگه دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 01:19
    عید همتون مبارک و طاعاتتون قبول . اینقدر گذر زمان سریع در حرکته که چشم رو هم بگذاری لحظه هات گذشته و راه برگشتی نیست دو سال پیش این موقع من لحظه شماری می کردم که گل پسرمو ببینم و ناراحت از سنگینی و استراحت مطلقی که برای مراقبت از نی نی که دکتر بهم داده بود و درست 35 روز دیگه اومدی تو زندگی من و بابا امیر و زندگیمونو...
  • مسافرت گل پسر دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 16:34
    سلام حدود یه هفته ای که از مسافرت برگشتیم حسابی خوش گذشت و جای همتون خالی بود و پسری هم چون همبازی داشت حسابی بازی کرد و خوش بود و من هم از این بابت خوشحال بودم و این اولین مسافرتم با سپهر بود که پسری کمتر اذیت می کرد و منو می خواست البته علت داشت یکیش بخاطر اینکه شیر نمی خورد و دومیش چند تا همبازی داشت خلاصه جاتون...
  • اولین پست 91 سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 17:06
    سلامممم این مدت نت نداشتم و با کلی تا خیر اومدم و موفق نشدم بهتون سر بزنم اما کلی عکس دارم که براتون بذارم از کچل شدن سپهر بگیر تا شیطنتاش ... پسریم الان حدود 40 روزیه که دیگه شیر مامانشو نمیخوره و تازه تو اتاق خودش می خوابه که خیلی از این بابت خوشحالم و غذا خوردنش عالی شده . خداوندا بابت همه خوبیهات شاکرم .
  • وروجک 18 ماهم پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1391 22:57
    هجده ماهگی دردونه پسریم خیلی شیرین شده و کارای بامزه ای میکنه و چند تا کلمه هم بلده و اگه هم بلد نباشه و بگی اینو بگو نواشو درمیاره خلاصه کم نمیاره .... هدیه (ادی) مبینا (منا) هادی (ادی) امینه (امنه) عباس (عبا) هما(عما) امیر (انی ) بخوری (اخایی با حالت سوالی ) آب بده و مامان و بابا و ... که از قبل بلد بود و می گفت اسم...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 17:49
    سلاممم سبزینه سال جدید تبریک می گم و براتون آرزوی سلامتی و تندرستی رو دارم و از خدای مهربون می خوام همیشه دل مامان و بابا و عمه و دایی ها و همه و همه شاد باشه تا بتونه این شادی رو به غنچه های زندگی هدیه کنه تا بتونن توی محیط آروم و بدون دغدغه بزرگ بشن ....
  • اسب سواری سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 00:36
    سلاممم امروز اومدم با یه دنیا شور مادرانه که می بینه پسرک یک ساله و ۵ ماهش بزرگ شده و با دل و جرات و شجاع بار اومده امروز با خاله سهیلا و پسری رفته بودیم پارک دولت و پسری در حال بازی کردن بود که از دور اسب دید و به طرفشون دوید و خیلی براشون ذوق می کرد و هر جا می رفتند دنبالشون می رفت من که اصلا فکرشم نمی کردم سپهرم...
  • زندگی زیباست اگر.... یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 03:49
    برای همسری مهربان ممنونم برای عشق بدون چشم داشتت ممنونم برای صبر وافر درقبال پدر بودنت ممنونم و خلاصه ممنون بابت همه خوبیهات ... ببخش من رو بعضی وقتا اگه از فرط خستگی و تنهایی غر میزنم و تو اون لحظه تو شنونده خوبی می شی و پذیرای حرفام و دلمو مثل آب روان می کنی عزیزم صبر و حوصلت قابل تحسینه از سر کار که میای با اون همه...
  • lپسر کوچولوی17 ماهم سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 18:32
    می نویسم برای تو و احساسم ب ه لطف رب سپهر ما هر روز بزرگتر و داناتر و با هوش تر از قبل می شه و کوله اش رو پر از تجربه های مختلف می کنه که بتونه در آینده از اونا به نحو احسن استفاده کنه و مامان و بابا هم با نقششون تو زندگیت سعی میکنن یه زندگی شیرین و شاد و آرومی برات بسازن و الگوی خوبی تو زندگیت باشن . خیلی جمع همسالان...
  • 40 مورد از کم هزینه ترین لذتهای دنیا دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 16:15
    - گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم. 2 – سعی کنیم بیشتر بخندیم. 3- تلاش کنیم کمتر گله کنیم. 4 - با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم. 5 – گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم. 6 - بیشتردعا کنیم. 7 – در داخل آسانسور و راه پله و… باآدمها صحبت کنیم. 8- هر از گاهی نفس عمیق بکشیم. 9- لذت...
  • چشم پسری جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 23:24
    سلاممم امروز صبح که من حموم بودم و آق بابا مشغول صحبت با تلفن .یکدفعه صدای جیغ سپهر و شنیدم و من و آق بابا هراسان سمت پسری اومدیم و دیدم بله سپهر از دوچرخه که نزدیک دیوار بوده افتاده زمین و صداش در نمیاد و گریه می کنه عزیزک مامان نمیدونی چه حالی شدم و تو دلم چه آشوبی به پا شد و دلم واسه گریه کردنت ریش می شد قربونت برم...
  • خونه ارمیا پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 12:08
    سلاممم دیروز پسری از صبح خونه ارمیا بود(پسر دوست مامان لیلا) و حسابی بازی کردند و عصر با خاله راضیه و ارمیا رفتیم پارک جاتون خالی خیلی خوش گذشت .... از شیطنت دوتاشون موفق شدم همین چند تا عکس بگیرم که واستون گذاشتم -------------------------------
  • تولد 2 سالگیتون مبارک پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 00:45
    تولدتون مبارک سارا و نگار جان تولد دو سالگیتون مبارک باشه از خدا میخوام همیشه لبتون خندون ، دلتون شاد زیر این آسمون قشنگ زندگی پرباری داشته باشی البته باید ببخشید که با کمی تاخیر بوده و از تاریخ تولدتون گذشته چون موفق نشدم لینگ بشم و عکساتونو آپ کنم -------------------------------------------- اینم چند تا عکس از تولد
  • شاهکارهای پسری پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 19:47
    سلاممم خوبی پسریم علاقه زیادی به بدو بدو داره .تو خونه وقتی آق بابا نیست میخواد همینجور بدو بدوکنه ومن هم همراهیش کنم و تعجب میکنم از این همه جنب وجوش! من که تا یه فرصت گیر اوردم از خستگی بدو بدو کردن میخام استراحت کنم سریع میادسراغم با اشاره میگه بلند شو دوست داره با بزرگتر از خودش بازی کنه و بازی کردن با بچه ها...
  • شرح۱۵ ماهگی چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 15:04
    سلاممم خوبی چند روزه پسری نصف شب بلند میشه گریه میکنه واین گریه هاش ادامه داره .مامان جون حسرت یه لحظه خواب عمیق و از خودت و من و بابایی گرفتی و از همه بدتر نگرانی بابت گریه کردنت. در طول روز کمترمیخوابی ووقتت روبه شیطنت میگذاری انگار حیفت بیات وقتتوبراخواب صرف کنی شیرین زبون شدی وقتی میخای چیزی بخوری میگی (بخولیم)...
  • پانزده ماهه شدی نخودی مامان جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 09:55
    پانزده ماه از بودن با تو ومن همچنان غرق در غرور مادرانه مست از وجودت به خود می بالم... دامنه لغاتت هرروز فراتر ازقبل شده وهرماه چیزای جدیدی یاد میگیری عکسا روببینین رو یادداشت بعدی از کاراش میگم فعلا خیلی عجله دارم بستنی خورون دوش دارلم چپکی برم بالا رقص شب یلداپسری اینم نگار جون
  • 67
  • صفحه 1
  • 2
  • 3