-
این هم از عکس هایی که قول داده بودم.
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 17:06
اینجا من دارم می گم:بووووووووو عکس ها را مامان گرفته.
-
بیا شمع ها رو فوت کن.مامانی تولدت مبارک
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 16:59
دیشب خاله سهیلا با دایی مجید کلی مامانمو سوپرایز کردن . اونو به بهانه ای کشوندن خونه مامان فاطمه و براش کیک تولد گرفتن و مراسم بیا شمعها رو فوت کن و از این حرفا... ولی جای بابایی خیلی خالی بود چون شب کار بود و خوشحالی مامانمو ندید . خیلی خوش گذشت و کلی رقصیدیم،راستی بچه ها من اولین سالی بود که تولد مامانم رو می دیدم....
-
تسلیت میگم بابا جون
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 09:29
رفتی ولی یادت در دلهاست بابا جون تسلیت میگم مامان بزرگ خوبی داشتی
-
شکرگزارم از وجودت
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 15:30
۷ماهگی سلام وروجک مامان امروز ۶ ماهگیت تموم شده و به بهانه ۷ ماهگیت اومدم بگم که از قبل باهوشتر و شیطونتر شدی و خدا رو شکر میکنم به خاطر وجودت ... افرادخاصی مثل عمه و خاله و دایی و عمو رو خوب تشخیص میدی و به خاطرشون ذوق میکنی وقهقهه می زنی که مامان عاشق قهقهه زدنته . برا رفتن دنبال بابات بهونه میگیری مخصوصا اگه بگه...
-
عیدتون مباررررک
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 01:31
عیدتون مبارک عید همه خاله ها عمم دایی ها عمو ها بابا جون و مامان جو نا همه همه مبارررررررررک باشه دستای کوچیکمو بالا میگیزم و از خدای مهربون میخام توی سال جدید تنمون سالم دلمون شاد لبمون خندون باشه و همه به آرزوهای قشنگشون هر چه زودتر برسن می دونی واسه چی این چند روز نبودم آخه اثاث کشی داشتیم دیگه نمیتونستم بیام بهتون...
-
آتلیه دایی مجید
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 19:17
نمیدونم چرا همش میگن سپهر اینجا رو ببین (اصلا با این کارای شما خندم نمیاد) اینجا که آتلیه نیست اتاق منه!
-
روز اول
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 17:02
سلام من سپهرم الان ۵ ماه و یک روزه که پامو تو این دنیای عجیب غریب و دوست داشتنی گذاشتم .اصلا می خوای از همون روز اول واستون تعریف کنم چی شد ، من ساعت هشت ونیم روز جمعه دوم مهر بدنیا اومدم خیلی بی تاب بودم مامانمو ببینم و پیشش برم ، اصلا می خواستم ببینم چه شکلیه تازه گشنمم شده بود تا بالاخره بعد از تقریبا یک و نیم دو...