آب بازی تو دریا

دیروز عصر برا آب بازی و گل بازی ، پسری رو به ساحل سورو بردیم .رئوف نازی پسر عمش هم باهامون بود . پسری قبل از این چند بار دیگه هم به دریا رفته بود ولی این بار چون چهار دست و پا می رفت ذوقی دیگه داشت . تا اونو گذاشتیم تو آب کنار رئوف ،بعد از چند لحضه برانداز کردن دور و برش و یه کمی دست دستی کردن تو آب ، شروع کردن چهار دست و پا رفتن روی شنهای خیس کنار ساحل و از اینکه خودش می تونست  هر جا دلش می خواست بره عجیب ذوق می کرد . همینجور که می رفت آواز دده ده ده هم می خوند و واسه خودش حال می کرد .  ناز گلم دیگه کم کم داره بزرگ می شه خدارو شکر این دفعه شنهای دریا رو نخورد فقط اگه صدفی  می دید می خواست بزاره تو دهنش .

گل پسرم طبیعت و خیلی دوست داره اینو تو این چند باری که مسافرتای کوتاه داشتیم فهمیدم از آب و هوای خوب و جاهای سبز و دیدنی لذت میبره و همچنین دیروز هم که رفته بودیم دریا از این ساحل زیبا و قشنگ و دریای پرآب  کلی ذوق کرد .(این یکی رو با مامانش رفته )

امیدوارم  وقتی بزرگ شدی قدرشناس نعمتهای زیبای خدای مهربون باشی و در خوب نگاهداشتن خلقت به این زیبایی و باشکوهی کوشا باشی تا همیشه از این فضای پاک و دوست داشتنی لذت ببری پسری مهربون .

قدم ورداشتن پسرکم

امروز در حال شام خوردن بودم که متوجه شدم سپهر خودشو به مبل گرفته و قدم بر می داره خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم که خداوند قدرت راه رفتن رو هم به دلبندم داده بعد سریعا زنگ زدن بابایی هم خبر دادم.

پسملم  از خدا می خوام همینجور که تونستی بدون کمک کسی قدم برداری و استقلالتو نشون بدی همیشه تو راه زندگی برای کارای خوب پیشقدم باشی و همیشه گامات محکم و استوار باشه .


ده ماهگیت مبارک

ده ماهگیت مبارک جیگرکم


عسلم هر چه زمان می گذره تو بزرگتر و من باتجربه تر از قبل می شم.هر ماه چیزای جدیدی یاد می گیری و ای دنیای رنگی را با ذهن کودکانه ات کشف می کنی(قربون چشای گرد وفضولت برم )

هنوز مرواریدات بیرون نیومده فقط لثه ات به سفیدی می زنه و من همچنان منتظر در آومدنشون هستم .

خیلی بلا شدی مامانی ، وقتی تو خونه ای یه جا نمی تونی بشینی از رفتن تو آشپزخونه گرفته تا آشغال پیدا کردن زیر فرش و نگاه گردن به دور و برت و گذاشتن تو دهنت . امیدوارم این کنجکاوی و جستجوگریهات ذهنت رو خلاق پرورش بده  .

خودتو به مبل یا تکیه گاهی می گیری و می تونی بدون کمک بایستی ولی وقتی می خوای بشینی خودتو از بالا پرت می کنی و هنوز یاد نگرفتی چه جوری وقتی وایستادی ، بشینی . من چند بار کمکت کردم و بقیه رو گذاشتم به عهده گل پسرم که خودش یاد بگیره و رو پای خودش بایسته .

وقتی سوار تابت می شی تا تا می خونی و پشت سر هم تکرارش می کنی قربون این زبون شیرینت بشم و دستتو دراز می کنی که اونو ببوسم و منم اونو با اشتیاق می بوسمش .

خدا رو شکر غذا خوردنت خیلی خوب شده ، سوپ و حلیم خیلی دوست داری و خوب می خوری از توی میوه های تابستونی هلو و قیصی و مخصوصا گیلاسو خوب می خوری انبه هم بد نیست هی یه چیزایی می خوری .

وقتی از خونه می ریم بیرون با یه حالت سوالی ازم میپرسی دده ؟ و خیلی خوشحالی با اینکه بیشتر عصرها بیرون می ریم .

خیلی زیاد باباتو دوست داری و وقتی سرکاره ساعات آخر دیگه بهونشو می گیری و با اومدنش گل از گلت می شکوفه البته بابایی هم خیلی زیاد دوستت داره و برا خوب تربیت کردنت و مستقل بار اوردنت خیلی کارا واست می کنه دستش در د نکنه و دست مهربونشو باید بوسید پسرم .

از خدا می خوام مثل بابات ،مرد به تمام معنا بار بیای که بهت افتخار کنم .

وقتی موسیقی میزاریم همینجور که نشستی خودتو تکون می دی و می رقصی.

راستی یه چیز جالب چند وقتیه که می ری جلوی گاز آشپزخونه و توی شیشه فر خودتو می بینی و هی ادا در میاری و ذوق می کنی و یه چیزایی با خودت می گی (مثلا حرف می زنی)و می خندی این کارت خیلی با مزست ومن دوستش دارم .

حموم کردنو خیلی دوست داری ولی اگه رو سرت آب بریزم جیغت درمیاد فقط میخای توی آب بشینی و بازی کنی

 اگه یه لحضه ازت غافل بشم و در حمام  رو هم باشه در و هل می دی و می ری داخل چند بار این کارو کردی و من باید بیشتر مواظبت باشم مامانی (ولی برا تجربه کسب کردنت بد نیست نخودی من)

از خدا می خوام مثل همیشه تو خوب تربیت کردنت منو یاری کنه و همیشه تو رو سالم و سلامت برا من و بابایی نگه داره آمین