شاهکارهای پسری

سلاممم خوبی

پسریم علاقه زیادی به بدو بدو داره .تو خونه وقتی آق بابا نیست میخواد همینجور بدو بدوکنه ومن هم همراهیش کنم و تعجب میکنم از این همه جنب وجوش! من که تا یه فرصت گیر اوردم  از خستگی بدو بدو کردن میخام استراحت کنم سریع میادسراغم با اشاره میگه بلند شو

دوست داره با بزرگتر از خودش بازی کنه و بازی کردن با بچه ها روخبلی دوست داره

تلفن که زنگ می خوره زودتر از همه بدو میره گوشی رو ورمی داره می گه اله و به خیال خودش داره حرف میزنه مشتی حرفای نامفهوم تحویل طرف می ده و باید با گول و کلک گوشی رو ازش بگیریم .

چند روز پیش که توآشپزخانه بودم متوجه شدم پسری پیاز وسیب زمینی ها رو ور میداشت و زیر گاز که نزدیک جا پیازی بودمیریخت . حالا که دیدم وای چقدر پیاز وسیب زمینی رو زیر گاز ریخته بود و دو تایی زدیم زیر خنده .چند روز بود که اینکارومیکرد ومن روز قبل دیدم پیاز نداریم آق بابا خرید ومتوجه زیر گاز نبودیم .

----------------------------------------------------




سنگ میده که واسش پرت کنیم و کلی ذوق میکنه



جا دیگه واسه نشستن نیست



شرح۱۵ ماهگی

سلاممم خوبی

چند روزه پسری نصف شب بلند میشه گریه میکنه واین گریه هاش ادامه داره .مامان جون حسرت یه لحظه خواب عمیق و از خودت و من و بابایی گرفتی و از همه بدتر نگرانی بابت گریه کردنت.

در طول روز کمترمیخوابی ووقتت روبه شیطنت میگذاری انگار حیفت بیات وقتتوبراخواب صرف کنی 

شیرین زبون شدی وقتی میخای چیزی بخوری میگی (بخولیم) خاله هما(عما) وقتی چیزی میخوای (میکام) خاله هدی(ادی)

چندروز پیش توماشین منتظر آق بابا بودیم که دختر خانومی تقریبا" شبیه خاله هدی رد شد یه دفعه با تعجب گفت ادی ادی اون خانوم  با بی توجهی از کنارماشین رد شد و پسری بای بای کردومن بهش گفتم این خاله نبود خاله خونست ولی انگار نه انگار....

خدا رو شکر غذا خوردنت خیلی خوب شده ومن و بابایی وقتی غذا رو با ولع می خوری خیلی خوشحال وشکرگذاریم

چند روز پیش پارک بودیم پسری روبرا اولین بار سوار چرخ و فلک برقی که شکل هواپیما بود کردیم پسری هیچ عکس العملی نشون نمیداد تا اینکه دورش تموم شد و میخواستیم بیاریمش پایین که سماجت کرد و با نق نقش نیومد ویه دور دیگه سوار شد و همگی (خاله هدی و هما و وبهروز و آق بابا ) زدیم زیر خنده راستی اون روز تولد خاله هما بود وکلی خوش گذشت .

الهی گل پسرم را از گزند خطرات محفوظ بدار و همچنان من را در تربیت فرزندی صالح وباهوش یاری کن . الهی آمین


تو مرا می خندانی

و مرا شگفت زده می کنی

و وقتی لبخند بر لب داری

من با لبخند تو

پر از لبخند می شوم

و احساس می کنم

تازه متولد شده ام


-----------------------------------------------------------

با کهروعکس گرفتم خوشله نه؟..



تولدخاله سهیلا حسابی رقصیدم خیلی خوش گذشت




پانزده ماهه شدی نخودی مامان

پانزده ماه از بودن با تو ومن همچنان غرق در غرور مادرانه مست از وجودت به خود می بالم...

دامنه لغاتت هرروز فراتر ازقبل شده وهرماه چیزای جدیدی یاد میگیری عکسا روببینین رو یادداشت بعدی از کاراش میگم فعلا خیلی عجله دارم



بستنی خورون





دوش دارلم چپکی برم بالا



رقص شب یلداپسری



اینم نگار جون