ده ماهگیت مبارک

ده ماهگیت مبارک جیگرکم


عسلم هر چه زمان می گذره تو بزرگتر و من باتجربه تر از قبل می شم.هر ماه چیزای جدیدی یاد می گیری و ای دنیای رنگی را با ذهن کودکانه ات کشف می کنی(قربون چشای گرد وفضولت برم )

هنوز مرواریدات بیرون نیومده فقط لثه ات به سفیدی می زنه و من همچنان منتظر در آومدنشون هستم .

خیلی بلا شدی مامانی ، وقتی تو خونه ای یه جا نمی تونی بشینی از رفتن تو آشپزخونه گرفته تا آشغال پیدا کردن زیر فرش و نگاه گردن به دور و برت و گذاشتن تو دهنت . امیدوارم این کنجکاوی و جستجوگریهات ذهنت رو خلاق پرورش بده  .

خودتو به مبل یا تکیه گاهی می گیری و می تونی بدون کمک بایستی ولی وقتی می خوای بشینی خودتو از بالا پرت می کنی و هنوز یاد نگرفتی چه جوری وقتی وایستادی ، بشینی . من چند بار کمکت کردم و بقیه رو گذاشتم به عهده گل پسرم که خودش یاد بگیره و رو پای خودش بایسته .

وقتی سوار تابت می شی تا تا می خونی و پشت سر هم تکرارش می کنی قربون این زبون شیرینت بشم و دستتو دراز می کنی که اونو ببوسم و منم اونو با اشتیاق می بوسمش .

خدا رو شکر غذا خوردنت خیلی خوب شده ، سوپ و حلیم خیلی دوست داری و خوب می خوری از توی میوه های تابستونی هلو و قیصی و مخصوصا گیلاسو خوب می خوری انبه هم بد نیست هی یه چیزایی می خوری .

وقتی از خونه می ریم بیرون با یه حالت سوالی ازم میپرسی دده ؟ و خیلی خوشحالی با اینکه بیشتر عصرها بیرون می ریم .

خیلی زیاد باباتو دوست داری و وقتی سرکاره ساعات آخر دیگه بهونشو می گیری و با اومدنش گل از گلت می شکوفه البته بابایی هم خیلی زیاد دوستت داره و برا خوب تربیت کردنت و مستقل بار اوردنت خیلی کارا واست می کنه دستش در د نکنه و دست مهربونشو باید بوسید پسرم .

از خدا می خوام مثل بابات ،مرد به تمام معنا بار بیای که بهت افتخار کنم .

وقتی موسیقی میزاریم همینجور که نشستی خودتو تکون می دی و می رقصی.

راستی یه چیز جالب چند وقتیه که می ری جلوی گاز آشپزخونه و توی شیشه فر خودتو می بینی و هی ادا در میاری و ذوق می کنی و یه چیزایی با خودت می گی (مثلا حرف می زنی)و می خندی این کارت خیلی با مزست ومن دوستش دارم .

حموم کردنو خیلی دوست داری ولی اگه رو سرت آب بریزم جیغت درمیاد فقط میخای توی آب بشینی و بازی کنی

 اگه یه لحضه ازت غافل بشم و در حمام  رو هم باشه در و هل می دی و می ری داخل چند بار این کارو کردی و من باید بیشتر مواظبت باشم مامانی (ولی برا تجربه کسب کردنت بد نیست نخودی من)

از خدا می خوام مثل همیشه تو خوب تربیت کردنت منو یاری کنه و همیشه تو رو سالم و سلامت برا من و بابایی نگه داره آمین



چها دست و پارفتن

باورم نمی شه کودکی که در دامن خود پروراندم کم کم قد می کشه و بزرگ می شه و هر روز چیزای جدید رو تجربه می کنه و با دنیای بیرون ارتباط برقرار می کنه .

پسری من خدار رو شکر غذاخوردنش از قبل خیلی بهتر شده و همین مساله خیلی منو آروم کرده و خیالمو راحت کرده که پسرم با شکم گرسنه نمی خوابه .

یه خبر خوب ، گل پسرم چهار دست و پا رو قشنگ می ره و می تونه اتاقا رو واررسی کنه و تجربه کسب کنه و من و بابایی خیلی خوشحالیم که هر روز گلمون چیزای جدید یاد می گیره .

خدا رو به خاطر وجود فرزندی سالم و باهوش و کنجکاو شگرگذاریم

خدای مهربان از تو می خواهم ،توانایی تربیت فرزندی سالم ، صالح ، خلاق و باهوش را از ما دریغ مکن...

مسافرت سپیدان

یه مسافرت کوچولوی چهار روزه رفتیم . مامان فاطمه و بابا علی ،دایی هادی و زن دایی و سارا ،خاله سهیلا و مبینا ، خاله هدیه و هما با ما بودند. یه شب جهرم موندیم روز بعد سپیدان رفتیم خیلی هواش خوب بود جاتون خالی . راستی آبشار مارگون هم دیدیم چشممون با این همه آب روشن شد (سپاس خدای مهربون به خاطر این همه نعمتهای زیبا و وصف نشدنیش) خیلی خیلی قشنگ بود حسابی لذت بردیم .

چون مدتش کوتاه بود و زمان کم ،پسملی یه کوچولو از تو ماشین نشستن خسته شده بود و بهونه خونه رو می گرفت ولی رو هم رفته خوش گذشت و قندکم حسابی با سارا و مبینا بازی کرد.

این هم چند تا عکس از سفرمون


هدیه بابا حسین دستش درد نکنه(آن آن آن)



داره دالی بازی می کنه و می خنده (جهرم )



از سمت راست سارا مائده سپهر مبینا



پوست هندونه و خربزه رو بهم می ریزه و ذوق می کنه


/


(آبشار مارگون)




تو این شلوغی لثه هام هم وقت گیر اوردن





سارا گلی سپهرو می بوسه







روزت مبارک مادر

تو میخواهی بمن بال بدهی تا جهان را بشناسم من میخواهم خود را بشناسم تا به بالهایم اعتماد کنم...


مادر

ای مادرم چه پاکست
آغوش پر زمهرت
تو چون فرشته پاکی همچون خدا مقدس
آغوش پر زنازت
گهوارهء جهانست بس نرم و مهربانست
آغوش تو مکانیست زیبا تر از دو گیتی
مادر مرا به یاد است
هر ناز و هر گپ تو

آن رنج هر شب تو

روزت مبارک مادر....

-------------------------------------

سپهرم چند روزه که سرما خورده و ویروس اومده سراغش


عکس


                                                                          اسباب بازیهاشو می ریزه و می خنده ...